در برخی از داستان های بزرگ ترین موفقیت ها که در تاریخ وجود دارد، معمولا تاثیر واژه های انگیزه و دلگرمی و یا راز داری و اعتماد توسط یک دوست صادق و یا یک همسر و دلدار، به چشم می خورد.
این مساله در مورد یک همسر وفادار و قابل اعتمادی به نام «سوفیا» صدق می کند که شاید در کنار نام بزرگترین شهرت ادبیات جهان، « ناتانیل هاوتورن » جایی نداشته است.
زمانی که «ناتانیل»، مرد دل شکسته و غمگین، به خانه رفته و به همسر خود گفت که انسان ناموفق و شکست خورده ای است و از سمت خود در اداره ی گمرک اخراج شده، همسر او سوفیا ، با شور و شوقی که نشان داد ، او را بسیار متعجب کرد.
سوفیا با شادی و پیروزمندانه گفت: بسیار خوب ، حالا تو می توانی کتاب خود را بنویسی.
مرد با ناامیدی جواب داد : اما، در مدتی که من مشغول نوشتن هستم، زندگی خود را چگونه تامین خواهیم کرد؟
زن او را شگفت زده کرده و کشویی را باز کرده و مقدار بسیار زیادی پول بیرون آورد.مرد با دیدن آن با هیجان پرسید: به خاطر خدا بگو، این پول را از کجا آوردی؟
زن جواب داد: من به استعداد تو ایمان دارم و همیشه مطمئن بودم که روزی یک شاهکار ادبی خواهی نوشت. بنابراین هر هفته مقداری از پولی را که برای مخارج خانه می دادی، پس انداز کرده ام. این مقدار پول زندگی مارا به مدت یک سال تامین خواهد کرد.
به این ترتیب، با تشویق و دلگرمی و پشتیبانی او، بزرگ ترین رمان ادبیات امریکا به نام «نامه اسکارلت» به رشته ی تحریر درآمد.
4 دانشجو که بسیار به خود اطمینان داشتند یک هفته قبل از انتحانشان به یک مسافرت رفتند.
روز قبل از امتحان به شهر خود بازگشتند و فردای آن روز که به داشگاه رفتند برای امتحان متوجه شدند که در تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و امتحان دیروز برگزار شده است.به همین دلیل پیش استاد خود رفتند و به او گفتند که لاستیک ماشینمان پنچر شده بود و ما لاستیک دیگری در ماشین نداشتیم،این بود که سر امتحان حاضر نشدیم.استاد پذیرفت و به آنها گفت که فردا برای انتحان دادن بیایند.
فردا که آمدند ، استاد به هر کدام از آنها یک ورقه داد و هرکدام را در یک کلاس نشاند.
سوال اول که 5 امتیاز داشت بسیار آسان بود، ولی سوال دوم 95 امتیاز داشت و این بود:
کدام لاستیک ماشین پنچر شده بود؟
سلام دوستان.
از اینکه این توفیق حاصل شد که پستی از ویلاگ " چند کیلو امیدواری" نظر دست اندر کاران محترم مجله موفقیت(بخش موفقیت آنلاین )را جلب کند و نسبت به درج آن در شماره 136 آن مجله اقدام کنند، صمیمانه تشکر و قدردانی خود را اعلام می دارم.
انشاالله که بازم این توفیق حاصل شود.
ضمنا از خدا می خواهم که همواره ما را به هنگام اندیشیدن و فکر کردن و نوشتن و عمل کردن ، یاد و خاطر خود را در ضمیر وجودمان روشنی بخشد. و مارا حتی لحظه ای به خود وا مگذارد.
1- هدفمندبودن: تیری که بدون هدف رها شود به نتیجه نخواهد نشست.قبل از شروع مطالعه هدف خود را تعیین کنید. زیرا وقتی که هدف شما مشخص است، آمادگی بیشتری برای خواندن و یادگیری خواهید داشت و داشتن هدف به شما کمک می کند تا در حین مطالعه دقت بیشتری داشته باشید.مثلا به خود بگویید که من باید تا پایان ماه در درس ریاضی تا فلان جا پیش بروم.
2-برنامه ریزی:با یک برنامه ریزی درسی درست، نظم خاصی به روند یادگیری خود می دهید و می توانید بهترین زمان را برای درس خواندن تان انتخاب کنید.داشتن نظم مطالعاتی به شما کمک می کند که در زمان مشخص ذهن تان آماده ورود مطالب باشد.
3- مکان و زمان مطالعه:مکان و زمان مطالعه، دو عامل بسیار مهم در یادگیری هرچه بهتر شما هستند.مکان مطالعه باید آرام بوده و دارای نور مناسب باشد.زمان مطالعه با توجه به هر فرد تعیین می شود ولی با توجه به اینکه حافظه در هنگام صبح فعال تر می شود بهتر است درسهای مهم خود را صبح بخوانید و اگر به مدرسه می روید، پس از بازگشت از مدرسه و کمی استراحت کردن مطالعه را از درس های مهم خود شروع کنید.
در سال 1957، پسر ده ساله ای درکالیفرنیا زندگی می کرد که آرزوی بزرگی در زندگی داشت.آن سال ها مصادف بود با سالهایی که "جیم براون" به عنوان یکی از بزرگترین بازیکنان دفاعی در فوتبال حرفه ای آمریکا بازی می کرد و این پسر بلند قد و استخوانی و لاغر، امضایی از وی درخواست کرد.
آن پسر جوان برای نیل به هدف خود در زندگی، باید موانع بسیاری را پشت سر می گذاشت.او در محله ی سیاهان، جایی که هرگز غذای کافی برای خوردن وجود نداشت، بزرگ شده بود.
سوء تغذیه باعث ضعف و بیماری او شده و به سلامتی جسمانی او صدمات غیر قابل جبرانی وارد آورده بود.او مبتلا به بیماری نرمی استخوان بود و برای محافظت از ساق های لاغر و خمیده ی خود، می بایست از آتل هایی فولادی استفاده کند.
او برای تهیه ی بلیط ورودی مسابقه پولی نداشت، بنابراین با صبر و حوصله در اتاق رختکن بازیکنان منتظر ماند، تا مسابقه خاتمه یافته و (( جیم بروان)) زمین را ترک کند.
پسر جوان مودبانه از جیم بروان درخواست امضا کرد. در حالی که بروان امضا می کرد، پسر با شوق و ذوق صحبت می کرد: آقای بروان من روی دیوار اتاقم، پوسترهای شما را چسبانده ام، می دانم که شما همه ی رکورد های دنیا را شکسته اید.شما معبود من هستید و با صدای بلند ادامه داد: (( آقای بروان)) من تصمیم دارم، روزی تمام رکوردهای شما را بشکنم.
(( بروان)) تحت تاثیر قرار گرفت و پرسید: نام شما چیست؟
پسر جوان پاسخ داد: ((آرنتال جیمز)) ، دوستان به من(( اُجی)) می گویند.
قبل از اینکه جایگاه و مقام (( جیمز بروان)) در فوتبال، به علت مصدومیت وی کاهش یابد، (( اجی سیممپسون)) به غیر از سه رکورد مشکل، موفق به شکستن تمامی رکوردهای او شد.
انتخاب هدف در زندگی، بزرگترین نیرویی است که به انسان انگیزه و هدف می بخشد.
هدفی را در زندگی انتخاب کرده و بکوشید تا به واقعیت بپیوندد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ