طلوع صبحدم
انتظارم را به گلبرگ شقایق مینویسم؛
تا بهاران باز روید؛ باز گوید.
بر تنِ خیسِ هزاران قطره قطره
آبِ باران مینویسم؛
تا شود بَر دشتها جاری و آنگه
راه جوید؛ باز گوید.
بَر شمیم عِطر یاس و شبنمِ سردِ شبانگاهان نویسم؛
تا طلوعِ صبحدم با عِطر آن
بیدار گردد باز گوید
انتظارم را به نِی، نیزار و انبوه نِیستانها نویسم؛
تا که هر دَم با نِی و با نای، هم آواز گردد؛ باز گوید
انتظارم را به دل با اشکهایم مینویسم؛
تا شُکوهِ شِکوِه را
با راز گوید؛ باز گوید...
دیبا شریعت
عیدتون مبارک.
دو نفر از مسلمین از راه دور برای انجام مناسک حج به سوی مکه رهسپار شدند. در این سفر وقتی که برای زیارت قبر پیامبر«ص» به مدینه آمدند؛ یکی از آنها در مدینه بیمار شد؛ و در منزلی بستری گردید، پس همسفرش از او پرستاری کرد.
منبع: کتاب داستان دوستان
· کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضاء می کنند ، انسانهای منطقی هستند.
· کسانی که برعکس عقربه های ساعت امضاء میکنند دیر منطق را قبول می کنند و معمولاً غیر منطقی هستند .
· کسانی که از خطوط عمودی استفاده می کنند لجاجت و پافشاری در امور دارند .
· کسانی که از خطوط افقی استفاده می کنند انسانهای منظمی هستند .
· کسانی که با فشار امضاء می کنند، در کودکی سختی کشیده اند .
· کسانی که پیچیده امضاء می کنند آدمهای شکاکی هستند .
· کسانی که در امضای خود اسم و فامیل می نویسند خودشان را در فامیل برتر می دانند .
· کسانی که در امضای خود فامیل می نویسند دارای منزلت هستند .
· کسانی که اسمشان را می نویسند و روی اسمشان خط می زنند احتمالاً شخصیت خود را نشناخته اند .
· کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء می کنند ، کسانی هستند که می خواهند به قلعه برسند .
ماهنامه بیمه همگانی
شوالیه ای به دوستش گفت: بیا به کوهستانی برویم که خداوند در آنجا سکنا دارد. می خواهم ثابت کنم که خدا فقط بلد است
از ما چیزی بخواهد، در حالی که خودش برای سبک کردن بار ما کاری نمی کند.
دیگری گفت : خوب من هم می آیم تا ایمانم را نشان بدهم.
همان شب به قله کوه رسیدند... و از درون تاریکی آوایی را شنیدند: سنگ های روی زمین را بر پشت اسب هایتان بگزارید.
شوالیه اول گفت: دیدی؟! بعد از این کوهنوردی، می خواهد بار سنگین تری را هم با خود ببریم. من که اطاعت نمی کنم.
شوالیه دوم به دستور آوا عمل کرد. وقتی پایه کوه رسید، سپیده دم بود، و نخستین پرتو های آفتاب بر سنگ های شوالیه پارسا تابید: الماس ناب بود.
استاد می گوید : تصمیم های خداوند اسرار آمیز ، اما همواره به سود ماست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«ای ابوذر! آیا دوست داری به بهشت بروی؟»
گفتم: آری پدر و مادرم به فدایت.
فرمود: آرزو را کوتاه کن و مرگ را نصبالعین خویش گردان و از خدا به اندازهای که لازم است حیا کن.
گفتم: یا رسول الله! چگونه از خدا حیا کنم؟»
فرمود: «حیا از خدا چنان نیست که به نظر میرسد، بلکه حیا آن است که گورها و پوسیدن در آن را فراموش نکنی و هم چنین شکم و هر چه در آن است و سر و آنچه در آن است؛ یعنی چشم و گوش و زبان را کنترل کنی، هر کس کرامت و بزرگی آخرت را بخواهد زینت دنیا را ترک نماید، پس آنگاه که چنین گشتی به مقام دوستی خدا رسیدهای.»
منبع:
سیمای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرحسین علیقلیسایت تبیان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ