سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رسول خدا فرمود : «نزد خداوند، هیچ چیز دشمن تر از خانه ای که بر اثرطلاق ویران شود، نیست» . سپس امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند ـ عزّوجلّ ـ، به سبب دشمنی ای که با جدایی داشت، درباره طلاق تأکید ورزید و سخن را در آن باب، بارها بازگفت. [صفوان بن مهران ـ از امام صادق علیه السلام نقل می کند ـ]
 
دوشنبه 87 شهریور 4 , ساعت 2:51 عصر

1.        بر سکوت متمرکز شوید، هنگامی که سکوت فرا رسید ، در آن  زندگی کنید. بکوشید به هرجا که می روید ، پیک آرامش باشید. مردمان سخت کوش ، هرگز به کار بیهوده و آنچه سرگرمی است نمی پردازند. با این همه بدانید، زمانی که به کار سرگرم کننده روی می آورید ، زمانی است که تباه نمی شود.

2.        همیشه تمایل بر این است که در دگرگونی های زندگی ، بر رویدادی آزار دهنده متمرکز شویم. از استرس های خویش هراس مکنید و گاه تغییرات را بپذیرید.

3.        زیباترین ظرف میوه خوری را پر از میوه کنید ، خوردن میوه استرس را کاهش می دهد. با خوردن میوه بیشتر، احساس آرامش می کنید.

4.        هر کاری را ده دقیقه زودتر آغاز کنید، این کار به ویژه در سفر، شما را از استرس دیر رسیدن دور می کند. در این راه  ده دقیقه آرام در اختیار شماست. ده دقیقه پیش از آن که دل مشغولی بعدی فرا رسد.

5.        بدترین تشویش ها با آینده پیوند دارد ، تشویش به مشکلی که هنوز فرا نرسیده است. به اینک و حال بیندیشید و از استرس دوری جویید.

6.        در برخورد با مردمان و رویدادها تمرین کنید تا بهترین را ببینید. با این کار از بدبینی ، دور و مثبت گرا می شوید. مثبت گرایی و خوش بینی به آرامش می انجامد.

7.        در اتاق خود آیینه ای بزرگ و زیبا بیاویزید، به هنگام ملال روبروی آن بایستید، به خود نگاه کنید و لبخند بزنید. حاصل این کار آرامش است.

8.        برتر بودن را به دیگران وانهید و از پیامد آن شگفت زده شوید. از آن چه هستید خشنود باشید. گاه این کار، تن آرامی شما را بیشتر می کند.

9.      دریغ بردن بر گذشته نابخردانه است. گذشته فقط در خاطر شما است. توجه بدین واقعیت شما را آرام می کند.

10. آرامش را از کودکان بیاموزید. ببینید آنها چگونه از هر لحظه خویش لذت می برند. همچون کودکان باشید و به آرامش دست یابید.

11.     به اندیشه های آرام بخش روی آورید؛ صحنه های آرام بخش را تصور کنید ، نوایی آرام بخش را به خاطر بیاورید و ببینید چگونه دگرگون می شوید.

12. بی نظمی های فیزیکی تنش آفرین است، آشفتگی زدایی راهی است به آرامش.

13. پرنده ای زیبا یا حیوانی کوچک را در خانه نگه دارید. بدو مهر بورزید و از این راه ، دست یاری برای راهیابی به آرامش بیابید.

14. احساس ناخوشایند به دیگران، شما را آزار می دهد نه دیگران را. به خاطر آرامش خویش بخشنده باشید.

15.     گاهی با خویش خلوت کنید. در را ببندید و به نیازها و مسئولیت های خویش بیندیشید؛ هر روز دست کم زمانی را صرف این کار کنید.

 

منبع:تبیان


دوشنبه 87 شهریور 4 , ساعت 2:50 عصر

1.  زندگی و هر مسئله کوچکی را آنقدر جدی تلقی نکنید، هر چند وقت یک بار زندگی را شوخی بگیرید و با  سرزندگی و  سبکبالی با رخدادها برخورد کنید و بینید که روز شما چقدر زیبا و شادی آفرین خواهد بود .

2.     از رنج نهراسید ، شادی را جایگزین غم کنید. برای زندگی خود هدف و مقصودی تعیین نمایید . شما به دنیا نیامده اید تا فضایی را اشغال کنید .

3.     دامنه توقعات و انتظارات خود را کوتاه و کوتاه تر کنید تا زندگی آرام و دلپذیری داشته باشید.

4.     در تمام مراحل زندگی مسئولیت کامل اعمالتان را برعهده بگیرید . ازاین که دیگران را مقصر بدانید و بهانه آورید دست بردارید.

5.     نگران نباشید که مردم درباره شما چه فکر می کنند. در واقع آنها اصلاً راجع به شما فکر نمی کنند.

6.     هنگامی آرامش و اعتماد به نفس را تجربه خواهید کرد که بدانید کار درست را انجام می دهید، صرف نظر از این که به چه قیمتی تمام می شود.

7.     مردم گفته های شما را فراموش می کنند . آنها فقط به آنچه انجام می دهید توجه دارند.

8.     آرامش فکری را بالاترین هدف زندگی خود قرار دهید و بر اساس آن برای زندگی خود برنامه ریزی کنید.

9.     از همین امروز تصمیم بگیرید که یا از موقعیت هایی که باعث ناراحتی و ایجاد استرس در شما می شود دوری کنید و یا آنها را حل  و فصل نمایید.

10. زندگی شما بازتاب افکارتان است. اگر افکارتان را تغییر دهید، زندگی تان متحول می شود.

11. تمام کسانی را که تاکنون به هر صورت به شما آسیب رسانده یا شما را آزار داده اند ، ببخشایید و به این ترتیب خودتان را آزاد و رها کنید.

12. کنترل کامل پیام هایی را که به ذهن خودآگاه  خود راه می دهید در دست بگیرید.

20. هرگاه دلب

13. وقایع ، تعیین کننده احساسات شما نیست ؛ بلکه واکنش شما نسبت به وقایع است که احساسات شما را شکل می دهد.

14. هر چه با دیگران روابط بهتری داشته باشید، نسبت به خودتان هم احساس بهتری خواهید کرد.

15. هرچه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و به خودتان احترام بگذارید دیگران را نیز بیشتر دوست خواهید داشت و به آنها احترام خواهید گذاشت و آنها نیز بیشتر شما را دوست خواهند داشت و به شما احترام خواهند گذاشت.

16. بهترین عبارات برای حل یک اختلاف این است: " شاید من اشتباه می کنم". اغلب هم همین طور است ، این را باور کنید.

17. عادت قدر شناسی را در خود تقویت کنید. در زندگی شکرگزار و قدردان همه چیزهای خوبی که دارید باشید.

18. عمر کوتاه تر از آن است که حتی لحظه ای از آن را برای انجام کاری که دوست ندارید یا برایتان اهمیت ندارد تلف کنید.

19. حداقل همان قدر که برای کارتان تلاش می کنید برای رشد شخصیت تان نیز تلاش کنید.

ستگی جدیدی پیدا کنید ، بر نیروی زندگی خود افزوده اید.


یکشنبه 87 شهریور 3 , ساعت 3:1 عصر

گل

مدرسه‌ی کوچک روستایی بود که به‌وسیله‌ی بخاری زغالی قدیمی، گرم می‌شد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و هم‌کلاسی‌هایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطه‌ی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعله هایی آتش می‌سوزد. آنان بدن نیمه بی‌هوش هم‌کلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بی‌درنگ به بیمارستان رساندند.

 پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش می‌گفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعله‌های آتش به‌طور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمی‌خواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او  تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و  زنده بماند و ... چنین هم شد.

 او در مقابل چشمان حیرت زده‌ی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش می‌گفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگ‌لنگان راه برود».

پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچ‌وجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمی‌شد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را می‌مالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمی‌خورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و اراده‌ی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود.

زندگی

یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخ‌دار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعه‌های قبل، در صندلی چرخ‌دار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را می‌کشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نرده‌های چوبی سفیدی که دور تا دور حیاط‌شان کشیده شده بود، رسید.

 با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نرده‌ها گرفت و در امتداد نرده‌ها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام می‌داد، به‌طوری که جای پای او در امتداد نرده‌های اطراف خانه دیده می‌شد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمی‌خواست.

 سرانجام، با خواست خدا و عزم و اراده‌ی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصله‌ی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، می‌دوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.

 سال‌ها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد!

  منبع: بر گرفته از کتاب «سوپ جوجه برای روح»«جک کنفیلد» - «مارک ویکتورهنسن»

 


شنبه 87 شهریور 2 , ساعت 6:27 عصر

 

أَتَحْسَبُنَ الشِّدَّةَ فی حَمْلِ الحِجارَة ٍ إنَّما الشَّدَّةُ أَنْ یَمْتَلِیَ أَحَدُکُمْ غَیْظاً ثُمَّ یَغْلِبَهُ

نیرومندی را در بلند کردن سنگ نبینید،
نیرومند واقعی کسی ست دکه بر خشم خویش مسلط باشد.
حضرت محمد(ص)

 


<      1   2   3   4      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ