سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
 
شنبه 86 مهر 14 , ساعت 6:6 عصر

۱- جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه کنید.

2- دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید. سکوت عصاره‌ی آرامش است، با زور نمی‌توان آن را ایجاد کرد، باید زمانی که فرا رسید آن را بپذیرید. دست کم روزی یک ساعت، تنها به اتاقی بروید و در را به روی خود ببندید.

3- افراد آرام به خود می‌گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی‌توان کرد، آنگاه از فکر ادامه زندگی لذت می‌برند.

4- وقتی احساس می‌کنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آن‌ها را پاک کنید.

5- اگر نتوانید کسی را ببخشید، افکار خشمگین‌تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط خواهد کرد. شاد کردن دیگران، باعث آرامش می‌شود.

6- آرامش را از کودکان بیاموزید، ببینید که چگونه در همان لحظه‌ای که هستند، زندگی می‌کنند و لذت می‌برند.

7- از همان که هستید راضی باشید، در این صورت احساس آرامش بیشتری می‌کنید.

8- هر چه اکسیژن بیش‌تری به شما برسد، آرام‌تر خواهید شد، خوب است در محل کار و زندگی خود گیاهی نگه دارید.

9- مهم نیست که با شما مودبانه برخورد کنند یا نه، برخورد مودبانه‌ی شما، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد.

10- سرعت حرکت شما با احساستان رابطه‌ای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حرکات بدن خود را آرام‌تر کنید، طولی نمی‌کشد که آرام خواهید شد. گاهی می‌توانید برای رسیدن به آرامش، دراز بکشید، عضلات خود را شل کنید و به هیچ چیز فکر نکنید.

11- با حرکات آرام و صحبت کردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل کنید. آیا تا به حال فرد آرامی را دیدید که با صدای بلند صحبت کند؟

12- با شوخ طبعی به آرامش خود کمک کنید.

13- راحتی، یکی از عناصر مهم آرامش است، مثل دمای مناسب، صندلی راحت و لباس و کفش راحت

· هر چند وقت یک بار ساعتتان را باز کنید و خود را از فشار زمان نجات دهید.

· در آوردن کفش‌ها به کاهش فشار عصبی کمک می‌کند.

· فشردن یک توپ کوچک، تنش‌های عصبی‌ای را که در انگشتان و دست‌های شما متمرکز شده‌اند، خالی می‌کند.

· لباس‌های گشاد و راحت، باعث ایجاد راحتی و احساس آرامش می‌شود.

14- لحظه‌های زیبای زندگیتان را بنویسید و از آن‌ها عکس و فیلم بگیرید، سپس بیش‌تر وقت‌ها آن‌ها را به یاد آورید و درباره‌شان فکر کنید و لذت ببرید.

15- هوای دریا، آب شور و صدای امواج، همگی باعث آرامش می‌شوند، مسافرت به سواحل دریا را فراموش نکنید. (پیشنهاد ما به شما سواحل استان گلستان است) تماشای ماهی‌ها مثل خیره شدن به دریا، در شما ایجاد آرامش می‌کند، زیرا ماهی‌ها آرام شنا می‌کنند و آرام تنفس می‌کنند.

16- آهسته غذا خوردن و جویدن، باعث تجدید قوای فکری و احساس آرامش خواهد شد.

17- برای تأثیر بیش‌تر و رسیدن به آرامش، در خود متمرکز شوید و آرام نفس بکشید.

18- تمرین کنید که آرام‌تر از حد معمول صحبت کنید، این کار خود به خود ضربان قلب و تنفستان را کم می‌کند و به شما اجازه می‌دهد، ذهن و فکرتان را از بسیاری مسایل پاک کنید.

19- اگر به عقاید مذهبی و معنوی پایبند باشید، به یکی از با افتخارترین روش‌های رسیدن به آرامش خاطر رسیده‌اید، آنگاه می‌توانید بگویید، الا بذکر الله تطمئن القلوب. اگر از خدا دور افتاده‌اید، اکنون آشتی است. داشتن یک تکیه‌گاه معنوی در حد تعادل موجب آرامش می‌شود.

20- احساسات و مشکلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیش‌تری احساس کنید.

21- یکی از مهم‌ترین مهارت‌ها در آرام بودن، فکر نکردن به مسایل کوچک است، دومین مهارت، کوچک شمردن تمام مسایل است.

22- شاد کردن دیگران، موجب آرامش می‌شود. نمی‌دانید چه لذتی دارد پول رستوران امشب را با توافق سایرین به یک کارتن خواب هدیه دهید. قدردانی کنید. دیگران را برای لطف کردن به خود تحت فشار قرار ندهید، لطف که وظیفه نیست.

23- اگر می‌دانستید که : «سیگار کشیدن + ورزش نکردن = استرس، اضطراب و حذف آرامش»، هرگز سیگار نمی‌کشیدید و ورزش کردن را به تعویق نمی‌انداختید

به نقل از سایت چماغ


جمعه 86 مهر 13 , ساعت 12:35 عصر

مادرم سه سال پیش به طور ناگهانی از دنیا رفت. او درست دوهفته پیش از عروسی من فوت کرد. مات و مبهوت شده بودم. روز عروسی ام بهترین روز زندگیم بود. او می بایست آنجا باشد.به سختی دلتنگ او بودم. و هنوز هم هستم. حتی تا امروز، دقایق بسیاری را بدون آن که به او فکر کنم، نمی گذارنم. تقریبا هر کاری که انجام می دهم به طریقی مرا به یاد او می اندازد.

امروز بعد از ظهر، پس از انجام کاری، با خودرو به خانه برمی گشتم و پشت وسیله ی نقلیه ای که متعلق به جهانگردان بوده و داخل آن یک خانواده، شامل سه پسر جوان و پدر و مادرشان بود و به یک سفر تفریحی می رفتند، حرکت این صحنه مرا به یاد مسافرت هایی که با خانواده ام می رفتیم و مادرم پشت فرمان واگن استیشن می نشست، انداخت.

همه ما غذاهایی سرپایی و هله هوله های حسابی کی خوردیم.(( آیا ما هنوز آنجاییم؟)) می دانید که زندگی چگونه پیش می رود. بهترین لحظه ها می گذشتند. بازی هایی که در جاده می کردیم خیلی جالب بودند.

هر سه بچه ای که در ماشین جلویی بودند به ماشینم زل زده بودند. در مورد اینکه من و خواهرم و برادرانم سعی می کردیم مردم را تشویق کنیم از خودروهای کناری برایمان دست تکان دهند اندیشیدم. بیشتر اوقات کسانی که با خودرو از کنارمان می گذشتند آن قدر مشغول رانندگی بودند که نمی توانستند برایمان دست تکان بدهند. وقتی یک نفر دست تکان می داد، ما خنده کنان جیغ می کشیدیم و با شتاب دست تکان می دادیم.

ناگهان اشتیاق پیدا کردم تا برای بچه هایی که در ماشین جلویی بودند دست تکان بدهم.همزمان آنها هم لبخند زدند و برای من دست تکان دادند. این کار آنان مرا به خنده واداشت.  برای لحظه ای سمت پدر و مادرشان بازگشتندگویا می خواستند به آنان در مورد برقراری ارتباطشان با من بگویند.به دست تکان دادن برای هم ادامه دادیم. لحظه بسیار ارزشمندی بود. کاری به جز خندیدن نمی توانستم انجام دهم..................

(بقیه داستان را می توانید در ادامه مطلب بخوانید)

ادامه مطلب...

سه شنبه 86 مهر 10 , ساعت 10:37 عصر

چقدر هراس و اضطراب دارید- روی چهارخانه جلوی هر عبارتی را که در مورد شما درست است علامت بزنید

ـ همیشه یک نوع حالت دل نگرانی و تشویش دارم.

ـ بدون آن که دلیلی برای آن ببینم همیشه یک نوع احساس ترس در وجودم هست.

ـ سریع از کوره درمی روم و دست و پایم را گم می کنم.

ـ احساس می کنم که دارم خرد می شوم.

ـ هیچ چیز در زندگیم درست نیست و هر لحظه ممکن است بلایی بر سرم بیاید.

ـ خیلی وقتها در دست و پایم احساس لرزش می کنم.

ـ همیشه سردرد، گردن درد و کمردرد دارم.

ـ احساس می کنم که ضعیف هستم و به سرعت خسته می شوم.

ـ همیشه احساس ناآرامی دارم و نمی توانم یک گوشه آرام و قرار بگیرم.

ـ خیلی وقت ها در قلبم احساس پرش می کنم.

ـ همیشه یک نوع احساس سرگیجه دارم.

ـ تا به حال چند بار پیش آمده که حالت غش به من دست داده است و همواره احساس می کنم این کار دوباره تکرار می شود.

ـ خیلی وقتها تنگی نفس می گیرم.

ـ نوک انگشتانم گزگز می کند و یک نوع احساس خواب رفتگی در آن ها می کنم.

ـ بیشتر اوقات یبوست دارم؛ اسهال می گیرم و معده درد دارم.

ـ بیش از حد معمول باید به دفعات برای ادرار به توالت بروم.

ـ کف دستانم همیشه عرق کرده است.

ـ خیلی وقتها احساس می کنم که صورتم گرم و سرخ شده است.

ـ به سختی به خواب می روم و درخواب هم خستگی ام درنمی رود.

ـ به سختی می توانم خودم را کنترل و آرام کنم.

به هر علامت 5 امتیاز بدهید و آن ها را با هم جمع کنید

نمره بین 5 تا 20 نشان دهنده هراس و اضطراب خفیف است.

اگر جمع نمراتتان بین 20 تا 40 قرار دارد، دچار هراس و اضطراب متوسط شده اید.

اگر نمراتتان از 40 به بالا است دچار هراس و اضطراب شدید شده اید.

در مورد هراس متوسط و شدید مراجعه به متخصص برای درمان هراس و اضطراب بسیار ضروری است.

هراس و اضطراب اختلافاتی هستند که در طول زندگی آموخته می شوند. اضطراب و هراس چیزهای قابل علاجی هستند و هرچه زودتر برای علاج آن ها اقدام شود نتیجه بهتری می دهند.

به نقل از سایت عیاران


شنبه 86 مهر 7 , ساعت 10:47 عصر
نظریه پردازان شخصیت، همگی بر این عقیده اند که داشتن خود ارزشمندی نقش اساسی در رشد سالم شخص دارد و اظهار می دارند که زندگی سالم روانی تنها در سایه احساس ارزش خود مثبت شکل می گیرد.
خود ارزشمندی تجربه توانا بودن برای مقابله با مسائل اساسی زندگی و احساس شایستگی و خودباوری است. خود ارزشمندی از دو مقوله تشکیل یافته:

 
۱) احساس کارآمدی شخص:
به معنای اعتماد به عملکردهای ذهنی و توانایی های خود برای فکر کردن، یاد گرفتن، قضاوت کردن، انتخاب کردن و تصمیم گرفتن و مهم تر از همه به معنای مقابله و غلبه بر مسائل و مشکلات متعدد و مختلف زندگی و کنترل خود است.

 
۲) احترام به خود:
به معنای باور داشتن حق خود برای زندگی کردن و خوشحال بودن و فراتر از آن باور داشتن خود برای ابراز ایده ها، احساسات، خواسته ها، نیازها و سزاوار بودن برای رسیدن به هدف و موفقیت است و خود را شایسته محبت و احترام دیگران دانستن است.
اینکه گفته می شود احساس با ارزش بودن نیاز اساسی هر انسانی است بدین معناست که خود ارزشمندی نقش حیاتی در فرآیند زندگی ایفا می کند و در حقیقت برای بقا و زیستن ضروری است. به نظر راجرز تصویر خویشتن رشد یافته، انسان را به سوی سازگاری با جهان بیرون سوق می دهد.
خود ارزشمندی در واقع به منزله سیستم خودآگاهی ایمن عمل می کند و مقاومت، قدرت و توانایی لازم را برای بازسازی ایجاد می کند و بدون آن رشد روانی فرد مختل می شود و زمانی که احساس خود ارزشمندی پایین است:
- قدرت مقابله و میزان انعطاف پذیری شخص در برابر مشکلات و سختی ها کاهش می یابد.
- شخص دچار آشفتگی، اضطراب و پریشانی می شود.
- شخص خود را درمانده و شکست خورده می پندارد.
- شخص بیشتر می خواهد از غم و اندوه اجتناب کند تا بخواهد شادی و نشاط را تجربه کند.
- موارد منفی بیشتر از موارد مثبت بر فرد حکمرانی و تسلط دارد.
- پیشرفت آنها کمتر از حد واقعی شان است.
- قادر نیستند از موفقیت خود خوشحال شوند و رضایت درونی به دست آورند.
- نسبت به احساسات و افکار خود تردید و از ابراز آن ترس دارند.
- تمایل چندانی برای تعامل با دیگران ندارند و گاه آن را خصمانه تلقی می کنند.
بنا به نظر کوپراسمیت احساس خود ارزشمندی ارزشیابی و قضاوتی شخصی است از شایستگی خود که ویژگی عامل شخصیت است نه یک نگرش لحظه ای برای موقعیت های خاص. به نظر وی والدین مهم ترین عامل رشد احساس خود ارزشمندی سالم در کودکان و نوجوانان هستند.
والدین می بایست اصول ذیل را در رفتار با کودکان و نوجوانان جهت رشد خودارزشمندی رعایت کنند:
۱) فرزندان را با عشق و احترام بزرگ کنند و این احساس را در آنها ایجاد کنند که به اندازه کافی خوب و قابل قبول هستند.
۲) در محیطی حمایت کننده نقش های مناسب و قابل اجرا را به آنها محول کنند.
۳) از آنها متناسب با توانایی هایشان انتظار و توقع داشته باشند.
۴) آنها را دچار تناقض نسازند.
۵) برای کنترل آنها به رفتارهایی نظیر مسخره کردن، ایجاد احساس گناه، تحقیر کردن و سو»رفتار جسمی متوسل نشوند.
۶) از هر فرصتی استفاده کنند تا به آنها نشان دهند که به شایستگی و خوب بودنشان اعتقاد دارند.
۷) آنها را برای آشکار ساختن احساسات غیرقابل قبول مجازات نکنند.
۸) توانایی خویشتن داری را در آنها پرورش دهند.
۹) آنها را به اندازه ای حمایت و محافظت کنند که یادگیری و اعتماد به نفسشان خدشه دار نگردد.
۱۰) احساسات و افکار آنها را ارزشمند و با اهمیت تلقی کنند.

از وبلاگ: روانشناسی و مشاوره


سه شنبه 86 مهر 3 , ساعت 9:40 عصر

 

 

روز مانند، هر شغل پر تحرک دیگری در شهر آغاز شد.اسباب کش ها سر ساعت مقرر، هشت و سی دقیقه صبح، سر کارشان بودند. پس از آنکه مردان خودشان را به مشتری معرفی کردند و، برای تعیین اجرت اسباب کشی، گشتی در اتاق های محل سکونت زدند، آقای پیر از آنان پرسید که آیا کمی قهوه میل دارند. کردان، به اندازه یک ساعت عهده دار انجام دادن آن کار بودند(قرار دادی در کار نبود؟) صداقت آنان لبخندی بر لب پیرمرد آورد و او، با اشاره ی سر، از آنان خواست به کار خود ادامه دهند.

خانه ی قدیمی، مکانی آکنده از رایحه ی بوی ناگرفته ی گلبرگ های رز بود. شوهر پیر داغدار 79 ساله تنها تماشا می کرد و به آرامی گپ می زد و با مردان جوان و قوی هیکل در حین انجام کارشان شوخی می کرد. کاملا آشکار بود که او تنها بود و به هر بیننداه ای که از دیدن خانه اش لذت می برد خوش آمد می  گفت.

حتی در شرایط اضطراری انتقال به آسایشگاه، حضورشان به او روحیه می داد.

مردان جوان با آقای پیر بسیار مهربان بودند و مکالمه تقریبا یک طرفه او را تحمل می کردند.گاه گاه باید از او می خواستند(( به طرف دیگری برود)) زیرا داشتند مبلمان و تمام خاطرات او را درست در یک لحظه از رو به رویش می گذارندند. او از اینکه خانه ای را که دیگر واقعا پس از آنکه شریک شصت و دو ساله اش، دو سال پیش از دنیا رفت، اهمیت زیادی برای او نداشت ترک می کرد،خوشحال بود.

همیشه با دعا کردن آرامش می یافت. مسئولیت نگهداری او تسکینی خوشآیند برایش به شمار می رفت.ساعت ها به سرعت می گذشت و خانه به چیزی مانند اسکلتیاز محل سکونت تبدیل می شد.

 

نزدیک به اتمام تکمیل کار، یکی از اسباب کش ها خانه را گشت تا هر اتاقی را بررسی کرده و مطمئن شود چیزی جا نمانده است. در اتاق خواب بالای راه پله زیر یک شاه نشین کوچک صندوق کوچکی قرار داشت که تقریبا نامحسوس بود، زیرا رنگ چوبش با رنگ تخته کوب دیوار پشتش یکسان بود. وقتی او شروع به حرکت دادن آن کرد، تمام محتویاتش به ته صندوق پرت شد.کاغذها به علاوه عکس ها ته زمین پخش شدند.

او به طور منظمی شروع به جمع آوری چیزها کرد که ناگهان یک بریده روزنامه ی زرد رنگ نظرش را جلب کرد:(( پسرهای دوقلو در تصادف قایق کشته شدند.))او پس از آنکه تگاهی به تیتر روزنامه انداخت، دریافت که آنان مطمئنا پسران مرد پیرند که نزدیک به سه دهه ی پیش برای همیشه از دست او و همسرش رفته اند.

هنگامی که اسباب کش ها کار را تمام کردند، مرد از آنانبه علت سعی و تلاششان و توجه محتاطانه شان نسبت به اموال قبلی او تشکر کرد.او به آنان گفت که لطفشان در حقش بسیار قابل قدردانی تر از آنچه می توانستند تصور کنند بوده است. شش ماه بعد، تقریبا مصادف با روز اسباب کشی، آقای پیر از دنیا رفت.

او در وصیت نامه اش تمام ثروت یک و نیم ملیون دلاریش را به(( دو اسباب کشی که بسیار مهربان بودند و مرا به یاد دو پسرم می انداختند))بخشید.

منبع: کتاب غذای روح

نوشته : جک کنفیلد/ مارک ویکتور هنسن

 


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ