سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیبایی بردباری، نشانه فراوانی دانش است . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 87 فروردین 31 , ساعت 8:53 عصر
باران بدجوری به صورتش می خورد.سرش را بالا گرفت و مأیوسانه نگاهی به صف طویل اتوبوس انداخت.صدایی گفت:ببخشید آقا!ساعت چنده؟

مرد برگشت و نگاهی به صورت درهم رفته پیرمرد انداخت و بی حوصله گفت:پنج.

با توقف اتوبوس جنب و جوشی در صف افتاد.جمعیتی که توی اتوبوس بودند کمی جابجا شدند:بیا تو آقا...یه نفر جا داره!

مرد برگشت و نگاهی به پیرمرد انداخت و یک قدم عقب کشید:شما بفرمایید پدر جان!
وبلاگ نصیحت

پیرمرد سوار شد.صورت خندان پیرمرد از پشت شیشه اتوبوس به مرد آرامش می داد.

باز هم باران می بارید اما این بار مرد نفر اول صف بود...


شنبه 87 فروردین 31 , ساعت 6:20 عصر

آیا تا به حال شنیده اید که خودتان یا یک نفر دیگر بگوید:« اهمیَتی به کارهای فلانی نده، او نمی داند چه کار می کند.» اگر این حرف را زده اید، حکمت « به آن سوی رفتار نگاه کردن» را به نمایش گذاشته اید. اگر صاحب فرزندانی هستید، اهمیت این عمل ساده را که بیانگر گذشت و بخشش است، بهتر درک می کنید. اگر قرار بود عشق ما به فرزندانمان بر اساس اعمال و رفتار آن ها باشد، دوست داشتنشان مشکل می شد. اگر محبت صرفا بر نحوه ی رفتار و عملکرد قرار داشت، شاید هیچکدام از ما به عنوان یک نوجوان مورد علاقه و محبت نبودیم!

 آیا بهتر نیست سعی کنیم  این مهربانی محبت آمیز را در مورد تمام کسانی که ملاقاتشان می کنیم به کار ببریم و عرضه کنیم؟

آیا ما در دنیای پرمهری زندگی نمی کردیم اگر وقتی کسی به نحوی که مورد تایید ماست عمل نمی کرد، می توانستیم اعمال او را در همان نور مشابهی که اعمال غیر متعارف و استثنایی نوجوان خود را زیر آن تماشا می کنیم، ببینیم؟

این به آن معنا نیست که سرمان را زیر برف پنهان کنیم و وانمود کنیم که همه چیز همیشه عالی است و به دیگران اجازه بدهیم«روی ما سوار شوند» یا اینکه رفتار منفی یا بدی را توجیه یا تایید کنیم. بلکه منظور این است که این روشن بینی را داشته باشیم که دیگران را از گمان نیک خود برخوردار سازیم . بفهمید وقتی کارمند پست کارش را به کندی انجام می دهد، احتمالا روز بدی داشته است. یا شاید همه ی روزهایش بد هستند و به سختی می گذرند. وقتی همسر یا دوست نزدیک شما به شما تحکم یا پرخاش می کند ، سعی کنید بفهمید که جدا از این عمل ، این عزیز واقعا می خواهد شما را دوست بدارد  و احساس می کند از طرف شما هم  مورد علاقه و محبت قرار دارد.به آن سوی رفتار توجه کردن آسان تر از آن است که فکر می کنید. همین امروز امتحانش کنید و نتایج خوب آن را ببینید و احساس کنید.

از کتاب: زندگی یک فوریت نیست/ریچارد کارلسون


سه شنبه 87 فروردین 27 , ساعت 8:40 عصر

اگر فروتن باشید

مردم به طور طبیعی به یاری تان می شتابند

و مشتاقانه تجارب خود را در اختیارتان می نهند

 

 

این گرایش طبیعی آدمی است که فروتن را دوست می دارد

و به یاری او می شـتابـد، و از متـکبر رو برمـی گرداند و دوری

می جوید.چـندی نمی گذرد که افراد انـدرز حکیـمانه خود را از

خودپرســتـی که می پــندارد همه چیز را مـی داند مضایــقـه

خواهد کرد.

 

حکمت کهن/وو وی

 


یکشنبه 87 فروردین 25 , ساعت 7:11 عصر

book art

وضعیت لحظه ای مطلوب می شود

که انسان با آن از سر سازگاری درآید.

 

مادامی که از رویدادی خشمگین یا آزرده اید ، نمی توانید وجوه مثبت آن را ببینید.از این رو، چه بسا با مقاومتی غیر لازم ، خود را بفرسایید.حال آنکه شاید رویداد از ابتدای امر در جهت منافعتان بوده است. گاه حتی بخت مساعد به سیمایی عجیب یا نامساعد جلوه گر می شود.

 رویداد فقط رویداد است. واکنش خودتان نسبت به آن ، تعیین کننده ثمره نهایی آن در زندگیتان است.هرگاه پیشآمدی رخ می دهد، از آنجا که گذشته را نمی توان عوض کرد، تنها چیزی که به جا می ماند، شیوه  پاسخ گویی تان نسبت به آن رویداد است. پس چرا به شیوه ای پاسخ نگویید؟ به این شیوه که گویی رویداد در جهت منافعتان بوده است؟

 به این ترتیب، بی درنگ خواهید توانست درباره آن احساسی نیکو داشته باشید. و با عمل بر طبق احساسهایتان، کمک خواهید کرد تا ثمره آن رویداد نیکو گردد. هرکس این مضمون را دریابد و بر طبق آن عمل کند، به رفیع ترین اوج های کامرانی صعود خواهد کرد: به گونه ای که گویی بر بالهای شش اژدها پرواز می کند.

حکمت کهن/وو وی

 

 

 


پنج شنبه 87 فروردین 22 , ساعت 10:36 عصر

سال‌ها پیش، مردی زندگی می‌کرد که هر روز چندین بار با کوزه‌هایی که اون‌ها رو به دو طرف چوبی بسته بود، از رودخانه‌ی بیرون دهکده، آب حمل می‌کرد و به مردم می‌فروخت.

یکی از کوزه‌ها که قدیمی‌تر بود، ترک داشت و تا اون مرد به دهکده می‌رسید، نیمی از آبی که توش بود، روی زمین می‌ریخت.

کوزه‌ی سالم همیشه به کوزه‌ی معیوب، سرکوفت می‌زد که جز دردسر و زحمت، چیزی نداری و تلاش صاحبمون را به هدر می‌دهی. کوزه‌ی معیوب هم شرمنده بود و خیال می‌کرد که به هیچ دردی نمی‌خوره.

تا اینکه سرانجام یه روز لب به سخن باز کرد و به اون مرد گفت:

«می‌خوام ازتون عذر بخوام، آخه...»

مرد مهربون، صبحت اون رو قطع کرد و گفت: «‌می‌خوام خوب به سمت راست جاده نگاه کنی و گل‌های زیبایی که در طول مسیر، رشد کردند رو ببینی.»

و ادامه اینکه:

«می‌دونی در تمام دفعه‌هایی که ما از این مسیر، عبور می‌کردیم، تو اون‌ها رو آبیاری می‌کردی و باعث شدی حاشیه‌ی جاده‌، این همه زیبا و دوست داشتنی بشه؟!»

آره عزیز دلم!

 برخی ، پدر و مادر پیرشون رو رها می‌کنند یا اون‌ها رو به خانه‌های سالمندان می‌برند و گمون می‌کنند دیگه به درد نمی‌خورند!

کاشکی خوب چشم‌هامون رو باز کنیم تا ببینیم حضور قشنگ اون‌‌ها ، چه طراوتی رو به ما و چه نشاطی رو به نوگل‌های زندگی‌مون هدیه می‌‌ده.

و کاشکی تا دیر نشده ببینیم و ... !

منبع:تبیان


<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ