سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل هنگام پری شکم، حکمت را بیرون می اندازد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 86 دی 10 , ساعت 12:0 صبح

در روزگاری دور مردی بود که همه ی زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود، وقتی مرد، همه می گفتند به بهشت رفته است، آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رود هرچند بهشت برای این مرد چندان مهم نبود اما، به هر حال به بهشت می رود.

روح مرد بر دو راهی بهشت و جهنم ایستاده بود، دربان نگاهی به اسامی کرد و چون اسم مرد را در میان بهشتیان نیافت او را به جهنم فرستاد، زیرا جهنم هیچ نیازی به دعوت نامه یا کارت شناسایی نداشت و بدین ترتیب مرد در جهنم مقیم گشت.

چند روز گذشت و ابلیس با ناراحتی و خشم به دروازه ی بهشت رفت و گریبان مسئول مربوطه را گرفت و گفت: این کار شما تروریسم خالص است!

مسئول مربوطه با حیرت از شیطان دلیل خشم او را پرسید و شیطان با خشم گفت: آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و از وقتی او آمده کاروزندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده، به حرف های دیگران گوش می دهد، در چشمهایشان نگاه می کند و به دردودلهایشان می رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو و درد و دل می کنند!! آخه دوزخ که جای این کارها نیست! لطفا این مرد را پس بگیرید!

به خاطر بسپار: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا بر تصادف در دوزخ افتادی، خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند!


منبع کتاب:لطفا گوسفند نباشید!


شنبه 86 دی 8 , ساعت 5:25 عصر


روزی ابوسعید ابوالخیر در مسجدی قرار بود صحبت کند، مردم از همه ی روستاهای اطراف برای شنیدن سخنان او هجوم آورده بودند. در مسجد جایی برای نشستن نبود و عده ای هم در بیرون ایستاده بودند. شاگرد ابوسعید روی به مردم کرد و گفت : « تو را به خدا از آنجا که هستید یک قدم پیش بگذارید!» مردم قدمی پیش گذاشتند. سپس نوبت سخنرانی ابوسعید شد. ابوسعید از سخنرانی خود داری کرد و گفت:« من صحبتی ندارم!»

اطرافیان حیرت زده علت را پرسیدند و گفتند:« مگر می شود، این همه مردم برای شنیدن سخنان شما آمده اند!» ولی باز هم ابوسعید بر سر حرف خود ایستاده بود، وقتی با اصرار مستمر اطرافیان مواجه شد گفت:

« همه حرفی که من می خواستم بگویم، شاگردم زد. او گفت: از جایی که ایستاده اید یک قدم پیش بیایید و من نیز این سخن را می خواستم ظرف مدت یک ساعت در لابه لای سخنانم به مردم بفهمانم!!»

 

 


پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 7:48 عصر
 


هدفمندی و ناشکیبایی ،در یک جا جمع نمی آیند.
اگر ناشکیبایی می کنید،

معنایش این است که-هنوز- به هدف تان ایمان نیاورده اید.

پیروزی ها و کامیابی ها، دوشادوش سختی ها و سرسختی هاست:

*( ان مع العسر، یسری ))*

نوش را، در نبور نیش، نمی شود معنا کرد.

آن زنبوری که نیش ندارد

مطمئن باشید که عسل هم نمی دهد.

 مجله موفقیت


یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 8:52 عصر

این سالها نیستند که زندگی را می سازند بلکه لحظاتند!

 

            -:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-       

اگر یک افلیج قهرمان دو نشود مقصر خود اوست!!

 

            -:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-       

کوچکترین تحول همانند سنگ ریزه ای است که وقتی به درون برکه ای پرتاب می شود امواج بسیاری به گرد آن شکل می گیرند.سنگریزه ی آگاهی نیز با برکه ی ذهن ما چنین می کند

      آنتونی رابینز

           -:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-       

به چقدر زیستن نیندیشید، به چگونه زیستن بیندیشید.

 


<   <<   6      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ