سه شنبه 86 خرداد 1 , ساعت 10:59 عصر
آنا سیتینزا" تعریف می کند که پسر کوچکش- با کنجکاوی کسی که واژه جدیدی را می شنود؛ اما هنوز معنای آن را نمی فهمد- از او پرسید:
-مامان؛ پیری یعنی چه؟
آنا پیش از اینکه پاسخ بدهد؛ در کمتر از یک ثانیه به گذشته سفر کرد و لحظات مبارزه؛ دشواریها و نومیدی های خودش را به یاد آورد و تمام بار پیری و مسئولیت را بر شانه هایش احساس کرد. چشم هایش را به سوی پسرش برگرداند که خندان؛ منتظرپاسخی بود.
آنا گفت: پسرم به صورت من نگاه کن این پیری است. وپسر چروک های آن صورت و اندوه آن چشم ها را تماشا کرد. چه باعث شد که پسرک با تعجب نگاه نکند و پس از چند لحظه جواب بدهد: مامان! پیری چقدر قشنگ است؟
منبع:دومین کتاب
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ