یکشنبه 87 شهریور 31 , ساعت 1:24 عصر
روزی «ایوان تورگینف»، نویسنده ی مشهور روس، با مرد فقیری برخورد کرد که از او صدقه خواست. وی می گوید: « من به تمام جیبهای خود دست زدم،ولی چیزی نبود.»
فقیر همچنان انتظار می کشید و دست دراز شده اش کمی منقبض و لرزان. در حالی که پریشان و ناراحت شده بودم دست کثیف او را گرفتم و فشردم و گفتم:« برادر،از دست من عصبانی نشو، چیزی همراهم ندارم.»
فقیر چشمان قرمز شده اش را بالا آورد ، تبسمی کرد و گفت:« تو مرا برادر خطاب کردی، و این در حقیقت هدیه ای است که به من دادی.»
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ