دوشنبه 87 شهریور 18 , ساعت 7:23 عصر
زنی سالخورده، کشان کشان راهی را می پیمودند که ناگهان جوانی سر رسید و از او سراغ مغازه ای را گرفت. زن پس از مدتی پرحرفی نتوانست آدرس را درست و حسابی شرح دهد. لذا پیشنهاد کرد جوان را همراهی کند.
راه افتادند و مشغول صحبت شدند. اتفاقا مسیر کمی سربالایی بود و راه رفتن برای زن مشکل، اما او با نیرویی فوق العاده تمام راه را طی کرد و مغازه را به پسرک نشان داد.
جوان که بسیار شرمنده شده بود، از او شکر کرد، اما زن سالخورده گفت: « لازم به تشکر نیست.من باید از تو ممنون باشم.» جوان حیرت زده پرسید:« چرا شما؟»
زن پاسخ داد: « تو امروز به من ثابت کردی که هنوز هم می توانم کار مثبتی انجام دهم و به کسی کمک کنم. بنابراین از اینکه احساس مفید بودن را در من زنده کردی، بسیار متشکرم.»
منبع: کتاب جانب عشق عزیز است، فرومگذارش/مسعود لعلی
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ