دوشنبه 86 دی 17 , ساعت 6:5 عصر
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه بسنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
ولی سنگ چون خو گران بود سر
زدش سیلی و گفت دور ای پسر
نجنبیدم از سیل دریا گرای
که ای تو، که پیش تو جنبم ز جای
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به کندن در ایستاد و ابرام کرد
بسی کند و کارید و کوشش نمود
کزین سنگ خارا رهی برگشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسی
به هر چیز خواهی کماهی رسی
پی نوشت:
سلام.این اولین باره که دارم توی چند کیلو امیدواری شعر می ذارم ولی این شعر رو با اینکه ممکنه بارها شنیده باشید و خونده باشید یه بار یه جور دیگه بخونین.......
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ