چهارشنبه 86 مرداد 17 , ساعت 8:36 عصر
محی الدین عربی می گوید :))پدرم یا عمویم_ نمی دانم کدامیک_ به من خبر داد صیادی را دیده که قمری وحشی ماده ای را شکار کرده بود. قمری نر چون دید که آن شکارچی، قمری ماده را سربریده است، گشتی بر آسمان زد، پرواز کرد و اوج گرفت. ما به او می نگریستیم تا جایی که از دیدگانه ما پنهان شد. پس دیدیم بالهایش را به یکدیگر گره زده و خود را در آن پنهان کرد و سرش را از آن بیرون آورد و همچون کینه توزان، در عشق عزیزش خود را به زمین کوبید و در دم جان داد.))
از کتاب:یکصد موضوع، پانصد داستان/ ج3
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ