چهارشنبه 86 مرداد 10 , ساعت 5:49 عصر
((حسن انطاکی)) مردی حکیم بود. او روزی تعریف می کرد:
(( شبی، سی-چهل نفر از دوستان من در جایی جمع شده بودند. آنها یک دانه نان داشتند و آن را در وسط سفره گذاشتند. بعد، چجراغ را خاموش کردند. خانه تاریک شد. آنها این کار را کردند تا اگر کسی خواست بیشتر بخورد، خجالت نکشد. وقتی چراغ را روشن کردند، نان دست نخورده در وسط سفره باقی مانده بود. هیچ کس از آن نخورده بود، در حالی که همه گرسنه بودند. آن هنگام بود که دریافتم هرکس سهم خود را به دیگری بخشیده است.))
نوشته شده توسط فاطیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ