او هیچگاه ابرهای سفید را که بر فراز آسمانها در حرکت بودند ، ندید . و پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزیی از خاطرات او نشد.
سلام دوستان.
امروز جشن تولد یک سالگی وبلاگمه.
یعنی امروز وبلاگ من، داستانهام،خودم یکساله شدیم
شاید براتون جال باشه بدونید چی شد که من این وبلاگو زدم
دوهفته قبل از تاسیس وبلاگم پدرم برام یه کتاب رمان نوجوان خرید.
اسم یکی از این رمان ها بود 35 کیلو امیدواری.
داستانشم از این قرار بود که این پسر 35 کیلو وزن داشت
و
هیچ وقت امیدشو از دست نمی داد.
خب شما که انتظار ندارین من براتون رمان 100 صفحه ای رو تعریف کنم؟
همین جور شد که
وقتی یه روز روی زمین نشسته بودم
مثل ارشمیدس یهو گفتم
یافتم،یافتم
چی رو؟
ایده تاسیس این وبلاگ رو.انشاالله که 100 ساله شم.
ودر این راه موفق باشم.
دوست بدارید کسانی را که به شما پند می دهند نه مردمی که شما را ستایش می کنند. (دور وبل)
تصویر ذهنی در واقع برداشت درونی از دنیای بیرونی است، بنابراین هر طور که دنیا را از دریچه نگاه و ذهن خود مشاهده کنیم، آثار و پیامدهای متناسب با آن را خواهیم دید. نکته دیگری که در مورد تصاویر ذهنی قابل توجه است، تاثیر این تصاویر روی سیستم عصبی است: پس از آنکه این تصاویر در مغز تجزیه و تحلیل و پردازش گردید، معمولاً در ذهن ایجاد بار مثبت یا منفی میکند و متناسب با آن دستورات لازم جهت ایجاد واکنش از مغز به اندامها صادر میشود.بهرهوری خود را به نحو مطلوبی افزایش دهید!به طور کلی، فعالیتهایی که سه مشخصه زیر را به نحو مطلوب در برداشته باشند، از بهرهوری مناسبی برخوردار خواهند بود:
1 - کارایی: منظور از کارایی داشتن بازدهی مناسب است. یعنی حاصل زمان اجرای کار در حد استاندارد بوده یا به آن نزدیک باشد. کارایی در واقع به کار بستن اعمالی است که برای انجام یک کار ضروری میباشد. نه بیشتر و نه کمتر.
2 - اثر بخشی: منظور از اثربخشی، انجام کارها در جهت هدفهای اصلی است. هر چه فعالیتها به طور موثرتری در جهت هدفهای اصلی قرار گیرد، اثربخشی آن بیشتر است.
3 - کیفیت: برخورداری از کیفیت مطلوب در تمامی مراحل، یک شرط لازم برای فعالیتهای بهبود بهرهوری است.
گاهی کیفیت را در اثربخشی منظور میکنند ولی در اینجا به دلیل اهمیت فوقالعاده، آن را جدا کردهایم. مهم این است که در زندگی بدانیم کاری را در مرتبه عالی انجام دهیم و آینده ما در گرو کار امروز ما خواهد بود.
معلّم یک کودکستان به بچههاى کلاس گفت که میخواهد با آنها بازى کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدمهایى که از آنها بدشان میآید، سیبزمینى بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچهها با کیسههاى پلاستیکى به کودکستان آمدند. در کیسه بعضیها ٢، بعضیها ٣، بعضیها تا ٥ سیبزمینى بود.
معلّم به بچهها گفت تا یک هفته هر کجا که میروند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کمکم بچهها شروع کردن به شکایت از بوى ناخوش سیبزمینیهاى گندیده. به علاوه، آنهایى که سیبزمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند.
پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچهها راحت شدند. معلّم از بچهها پرسید: «از این که سیبزمینیها را با خود یک هفته حمل میکردید چه احساسى داشتید؟» بچهها از این که مجبور بودند سیبزمینیهاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند. آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وضعیتى است که شما کینه آدمهایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه میدارید و همه جا با خود میبرید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد میکند و شما آن را همه جا همراه خود حمل میکنید. حالا که شما بوى بد سیبزمینیها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور میخواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟»
منبع:وبلاگ
لیست کل یادداشت های این وبلاگ