آیا تا به حال شنیده اید که خودتان یا یک نفر دیگر بگوید:« اهمیَتی به کارهای فلانی نده، او نمی داند چه کار می کند.» اگر این حرف را زده اید، حکمت « به آن سوی رفتار نگاه کردن» را به نمایش گذاشته اید. اگر صاحب فرزندانی هستید، اهمیت این عمل ساده را که بیانگر گذشت و بخشش است، بهتر درک می کنید. اگر قرار بود عشق ما به فرزندانمان بر اساس اعمال و رفتار آن ها باشد، دوست داشتنشان مشکل می شد. اگر محبت صرفا بر نحوه ی رفتار و عملکرد قرار داشت، شاید هیچکدام از ما به عنوان یک نوجوان مورد علاقه و محبت نبودیم!
آیا بهتر نیست سعی کنیم این مهربانی محبت آمیز را در مورد تمام کسانی که ملاقاتشان می کنیم به کار ببریم و عرضه کنیم؟
آیا ما در دنیای پرمهری زندگی نمی کردیم اگر وقتی کسی به نحوی که مورد تایید ماست عمل نمی کرد، می توانستیم اعمال او را در همان نور مشابهی که اعمال غیر متعارف و استثنایی نوجوان خود را زیر آن تماشا می کنیم، ببینیم؟
این به آن معنا نیست که سرمان را زیر برف پنهان کنیم و وانمود کنیم که همه چیز همیشه عالی است و به دیگران اجازه بدهیم«روی ما سوار شوند» یا اینکه رفتار منفی یا بدی را توجیه یا تایید کنیم. بلکه منظور این است که این روشن بینی را داشته باشیم که دیگران را از گمان نیک خود برخوردار سازیم . بفهمید وقتی کارمند پست کارش را به کندی انجام می دهد، احتمالا روز بدی داشته است. یا شاید همه ی روزهایش بد هستند و به سختی می گذرند. وقتی همسر یا دوست نزدیک شما به شما تحکم یا پرخاش می کند ، سعی کنید بفهمید که جدا از این عمل ، این عزیز واقعا می خواهد شما را دوست بدارد و احساس می کند از طرف شما هم مورد علاقه و محبت قرار دارد.به آن سوی رفتار توجه کردن آسان تر از آن است که فکر می کنید. همین امروز امتحانش کنید و نتایج خوب آن را ببینید و احساس کنید.
از کتاب: زندگی یک فوریت نیست/ریچارد کارلسون
هرکسی در موقعیتی احساس ترس می کند
تنها شما نیستید که وقتی در قلمرو ناآشنایی قرار می گیرید ترس را تجربه می کنید، بیشتر افراد چنین چیزی را احساس می کنند.
در حقیقت همه ی ما انسان هستیم و احساس های مشابهی داریم.ترس استثنا نیست.
فقط به نظر می رسد که دیگران نمی ترسند
ممکن است فکر کنید که دیگران_مخصوصا افراد مشهور و مهم_ خوشبخت هستند،چون نمی ترسند که خطر کنند.مطمئن باشید که اینطور نیست! آن ها هم مجبور شده اند با ترسی عظیم کنار بیایند و خود را به جایی بکشند که امروز هستند.....و هنوز هم دارند کنار می آیند!
ترس هیچوقت از بین نمی رود
تا وقتی که شما تصمیم داشته باشید، قابلیت های خود را گسترش دهید و افق های فکریتان را گسترده نمایید،ترس را هم تجربه خواهید کرد.این خصوصیت بشر است . ولی همین که کم کم اعتماد به نفس شما افزایش می یابد ، تحمل احساس ترس هم آسان و آسان تر می شود، و به این ترتیب آن را از بین می برید!
135 نکته برای اعتماد به نفس
ادامه دارد.....
9-در هر مرحله از زندگی که هستید فقط یک قدم به جلو بردارید، قدم به قدم می توان به هدف رسید ولی با شتاب و جهش هرگز.برای یکبار هم که شده جدی عمل کنین و سستی و تنبلی را کنار بگذارید و نگویید(( دیگر از ما گذشته )) گذر عمر را جدی بگیرید!
10-به سلامت خودتان توجه کامل داشته باشید، ناراحتی هایی را که قابل معالجه است رفع کنین.از آنچه به سلامتی شما لطمه می زند دوری کنید.از استراحت کردن لذت ببرید.
11- به خود قول دهید که:(( نیروند باشید و هیچ عاملی آرامش فکری شما را بر هم نزند.))
منبع کتاب:می خواهم خوشبخت باشم..
چشم یک روز گفت:« من در آن سوی این دره ها کوهی را می بینم که از مه پوشیده است.این زیبا نیست؟»
گوش لحظه ای خوب گوش داد ، سپس گفت:« پس کوه کجاست؟من کوهی نمی شنوم.»
آنگاه دست درآمد و گفت:« من بیهوده می کوشم آن کوه را لمس کنم، من کوهی نمی یابم.»
بینی گفت:« کوهی در کار نیست.من او را نمی بویم.»
آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید، و همه درباره ی وهم شگفت چشم گرم گفت و گو شدند و گفتند« این چشم یک جای کارش خراب است»
جبران خلیل جبران
پاورقی:
من نتیجه گیری که از این داستان زیبا کردم این بود که اگر خودمون نمی تونیم چیزی رو درک کنیم فکر نکنیم که اون چیز بیخود و ابلهانه است.و کسی رو که اون رو درک می کنه متوهم ندونیم و مسخره ش نکنیم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ