سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که اندیشه اش را به کار اندازد، به پاسخ خود می رسد . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 87 بهمن 10 , ساعت 1:35 عصر
    
 
فرصت ها همچو ابر در گذرند. امروز همان فردای دیروز است. زمان را غیمت شماریم
تا پس از گذشت ان غبطه نخوریم. در حال باشیم و عاقبت اندیش و از گذشته تجربه کسب کنیم

یا چنان نمای که هستی،یا چنان اش که می نمایی.     بایزید بسطامی

سکوت جوابی غیرقابل پاسخ است.  ج.ک.چسترتون

هیچ چیز  بهتر از کارکردن بجای غصه خوردن،آدمی را به خوشبختی نزدیک نمی سازد.  موریس مترلینگ
I never think about future,It comes soon enough       Einstein

نه از خودت تعریف کن نه بدگویی.اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه انتظار داشتانی تو را بد خواهند پنداشت.   کنفوسیوس
 
کسی که می خواهد رازی را حفظ کند باید این واقعیت را که رازی دارد کتمان کند.  گوته
 
بردن همه چیز نیست ؛ امّا تلاش برای بردن چرا.       وئیس لومباردی 

پنج شنبه 87 بهمن 3 , ساعت 10:42 صبح

برای مدتی طولانی با دوتن از دوستانم به یک کلبه در جنگلی دور از شهر رفته ایم.
می خواهیم پیام های الهی را از طبیعت دریافت کنیم...

 

روز اول:
اولین باری بود که در جنگل صبحانه می خوردم.صبحانه ی ساده و خوشمزه ای بود. نان و پنیر و گردو با کمی سبزیجات تازه و چایی که کبریانا(یکی از دوستانم) روی زغال درست کرده بود که البته من آب پرتقال را ترجیح دادم.
بعد از صرف صبحانه یکی از دوستانم پیشنهاد داد که از درختان شروع کنیم. ما هم مخالفت نکردیم و بعد از جمع آوری لوازم مورد نیاز و غذایی برای نهار به راه افتادیم.اواسط جنگل درختی نظرمان را به خود جلب کرد.به خاطر بلندی بیش از حدّش! تا حالا چنین درختی ندیده بودم! یکی از دوستانم(کیانا) در حالی که دستش را محکم به تنه ی درخت می زد ، گفت:« محکم است!».لبخندی زدم و گفتم:«می خواهی نباشد؟» و او هم لبخندی روی صورتش نقش بست و گفت:« منظورم این است که قد بلند او را راضی نکرده! او تنه ی خیلی محکمی هم دارد!»
با تعجب پرسیدم:« منظورت چیست؟»
گفت:«خب، منظورم این است که او به یک صفت خوب اکتفا نکرده و این قابل تحسین است! »
هنوز هم چهره ام مانند علامت سوال بود و به درخت زل زده بودم...
کبریانا   که از شوق فهمیدن منظور دوستمان ابروهایش را بالا داده و چشمانش را درشت کرده بود،با انگشت به من اشاره کرد و گفت:« مثلا خیلی از ما انسانها به داشتن یک صفت خوب و یا به رسیدن به یک موفقیت اکتفا می کنیم و دنبال این نیستیم که یکی را دوتا کنیم!»
برای نشان دادن اینکه منظورش را متوجه شدم بلافاصله اضافه کردم:«و این بد است.»
کبریانا ادامه داد :« همینطور است.به نظر من احساس داشتن صفاتی نیکو و زیبا بسیار لذت بخش تر از یکی است و مطمئنا فرد پس از تجربه این لذت سراغ سومی هم خواهد رفت و این نمونه یک انسان موفق است که هیچ گاه از رسیدن به موفقیت در رشته های مختلف دست نمی کشد یا به عبارتی سیر نمی شود
حصیر را از روی کوله پشتی ام برداشتم و روی زمین پهن کردم و در حالی که سفره ناهار را آماده می کردم به این می اندیشیدم که در چه زمینه هایی می توانم موفقیت کسب کنم!

 

ادامه دارد...

 

نویسنده:خودم(فاطیما)

 

توضیح در مورد داستانهای موفقیتی:
دوستان خوبم سلام.من تصمیم گرفتم خودم داستان هایی در رابطه با پیامها و جملات زیبایی که خدا به ما از طریق طبیعت گفته است بنویسم.
 چه خوب است که اشرف مخلوقات از دیگر مخلوقات جهان نیز برای رسیدن به کمال درس بگیرد .
 این داستان ها از خودم هستند که با موضوع خیالی سفری با دو تن از دوستانم به جنگل آغاز کرده ام و در قالب یک سفر زیبا در حد خودم پیام ها را بیان می کنم.


سه شنبه 87 بهمن 1 , ساعت 10:30 صبح

چه مصافتی را می توانید در یک ساعت بپیمایید؟
8کیلومتر؟ 4کیلومتر؟ 3متر؟
شما مطمئنا با شنیدن این جواب بسیار تعجب خواهید کرد و خواهید گفت:این اصلا مصافتی نیست!مگر حلزون است؟
یک نوع از حلزون هایی که در خشکی زندگی می کنند در طول یک ساعت فقط 3 متر راه می روند.این سرعت برای ما خیلی خیلی کند است ولی شاید ما نتوانیم خودمان را جای حلزون ها بگذاریم زیرا آنها خانه شان را نیز با خود حمل می کنند.
حلزون ها در هر جایی روی لایه ای از ماده ای چسبی حرکت می کنند که از یکی از غده های بدنشان ترشّح می شود.این ماده ی چسبی خیلی به آنها کمک می کند زیرا با کمک آن حتی میتوانند روی تیزترین قسمت اجسام مانند تیغ راه بروند بی آنکه قطع شوند!
آفتاب شدید اعضای بدن حلزون را خشک می کند و او  برای محافظت از خودش در این مواقع به دورن خانه اش می رود و ورودی را با لایه ای بسیار نازک از چسب می بندد.
در باران شدید نیز چون امکان غرق شدنش وجود دارد آنها در خانه شان می مانند و می خوابند.او حتی می تواند تمام زمستان را در خانه اش بخوابد.
در بهار، حلزون از خواب بیدار می شود و اعضای بدنش را خیلی آرام از خانه اش بیرون می کشدو بعد از آن چون خیلی گرسنه است جست و جو برای غذا را شروع می کند.حلزون ها قادر نیستند خیلی خوب ببینند ولی حس قوی بویایی آنها کمکشان می کند تا سبزیجات تازه پیدا کنند.و دهان بسیار کوچکش که به اندازه تهِ یک سنجاقِ ته گرد است! شروع به کارکردن می کند.او 26000 دندان داردکه نمی توان دید ولی خیلی به او کمک می کنند.یک حلزون می تواند برای ساعت ها بخورد بدون اینکه احساس سیری کند!


حلزون ها دو بار در سال،در بهار و پاییز، از خوردن دست می کشند(فقط دو بار در سال!!!) و به دنبال جفتی برای ازدواج می گردند.12 تا 15 روز بعد از ازدواج حلزون ماده تخم هایش را در گودالی مرطوب که حتی به سختی دیده می شود در نزدیکی تنه ی درختان یا در بوته ای از علف ها می گذارد.حلزون ماده می تواند 26 تخم بگذارد و بعد آنها را می پوشاند(با کاوِری) و می رود.بعد از سه تا چهار هفته بچه حلزون ها پوسته تخم را می شکنند و با یک پوسته ی نازک(به عنوان خونه شون)از تخم بیرون می آیند.
حلزون ها حیوانات جالبی هستند اما دیدن و پیدا کردن آن ها بسیار دشوار است.اگر شما حلزونی پیدا کردید آن را روی لایه ای شیشه ای قرار دهید و از پایین به آن نگاه کنید و ببینید که چگونه را می رود.

پاورقی:
من این متن را خودم ترجمه کرده ام پس اگر علاقه مند به درج آن ر وبلاگتان هستید منبع را ذکر کنید.ترجمه کردن سخت است:)


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ