سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتى تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند چنان زى که در تو طمع نبندند . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 85 اسفند 28 , ساعت 5:35 عصر

نخود سیاه گمشده

یکی از کارمندهای بابا هروقت بابا از نزدیکی اتاقش رد می شود،فوراً روی کاغذ ها خم می شود و خودش را مشغول نشان می دهد. اما وقتی بابا نیست  روی مبل می نشیند و چای می خورد و با تلفت شرکت به یک جاهایی زنگ می زند. یک روز که او را تنها دیدم از او پرسیدم چرا هروقت بابا می آید او فوراً سراغ کاغذها می رود و آن ها را زیرورو می کند.او هم پوزخندی زدو گفت: دنبال نخودسیاه می گردم. آن روز هرچه روی میزش را نگاه کردم نخود سیا ندیدم.قند دیدم که سفید بود ولی نخود سیاه رنگ ندیدم.بالاخره طاقت نیاوردم  و رفتم پیش بابا و بهش گفتم که  اون کارمند  خیلی ناراحت و غصه دار است چون نخود سیاه رنگش را گم کرده  از بابا خواستم تا اگه می دونه نخود سیاه رنگ کجاست ، آدرسش رو برای کارمند بنویسد تا دیگر ناراحتی نکشد. بابا هم روی کاغذ چیزی نوشت تا بدمش به کارمند غصه دار. خلاصه چشماتون روز بد نبیند . وقتی کارمند نامه رو دید بدجوری تعجب کرد. انگار اصلا باورش نمی شد که نخود سیاه رنگش رو اونجا گذاشته است. هنوز معنی چیزی رو که بابا نوشته بود نمی فهمم . ولی عین همانهارا اینجا می نویسم تا شاید شما بفهمید. بابا روی کاغذ نوشته بود.:نخود سیاه رنگ شما توی کوچه علی چپ ماست!

منبع: مجله موفقیت

لیست کل یادداشت های این وبلاگ